عشق و ازدواج

ساخت وبلاگ

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار
برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش كه نمی توانی به عقب
برگردی تا خوشه ای بچینی…
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: چه آوردی ؟
با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیداكردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.
استاد گفت: عشق یعنی همین…!
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟
استاد به سخن آمد كه : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی…
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت .
استاد پرسید كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولیندرخت بلندی را كه دیدم، انتخاب كردم. ترسیدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم .
استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین…!

و این است فرق عشق و ازدواج

+ نوشته شده در 2010/1/12ساعت 15:28 توسط عاشق یگانه |
بی تو یه لحظه نمیتونم...
ما را در سایت بی تو یه لحظه نمیتونم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rojnamenus بازدید : 76 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 17:36